و من فراموشش میکنم!

ساخت وبلاگ

من نمی‌دونستم تتلو ام با همه دیوونه بازیاش اینجوری آهنگ دلی میخونه که بعععععد مدتها اون فقط بتونه منو ساعت یک شب بکشونه کنار پنجره و هوای خنک اوایل مهرماه و اشکم رو سرازیر کنه...از همون اشک خوبهایی که دلت از رنج و خستگی چلونده میشه و پهن میشه زیر آفتاب زمان و حوصله تا خشک بشه....

«من این عشقو با تو میشناسم

نشنو؛پانتومیم بازم!»

و من فراموشش میکنم!...
ما را در سایت و من فراموشش میکنم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exuviate بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1402 ساعت: 17:57

باور و پذیرش اینکه هر کدوم از ما رویایی جداگانه و مسیری جداگانه در زندگی داریم...اون می‌ره زبان دیگه ای بخونه که باهاش مهاجرت کنه،بیزینس کنه...وقتی فیلمش رو دیدم داره توی یه کازینو می‌رقصه و از خوشحالی داشت بال در میآورد...من اما شبیه اون و خیلی های دیگه نبودم...یک رشته ای خواندم بسیار پرت از آرزوهام...اما عصای امرار معاش...و در آرزوی اینکه بمانم و برای فرزندان خاکم کاری بکنم...که باهوش بمانند...که مهربان بمانند....که فهمیده بمانند...نه که «بشوند»...که «بمانند»...که ندزدند از آنها چیزهایی که دارند را...من رویایم...غمخواری برای فرزندان این آب و خاک است...رویای دیگری ندارم.بقول شریعتی:تنها با آزادی توست که هوای پاک ابدیت را در ریه های خویش احساس میکنم و غرورم مثل بادبادکی در آسمان اوج می‌گیرد...ناطور شدن؛ناطور این بذرهای پاک...تمامی رویای من بوده و هست... و من فراموشش میکنم!...
ما را در سایت و من فراموشش میکنم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : exuviate بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1402 ساعت: 17:57